دکتر حمیدرضا ولیپور در گفتوگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:
فلات ایران از منظر باستانشناسی بسیار خاص و منحصر به فرد است/ حضور کارشناسان باستانشناسی در حوزههای مختلف عمران و توسعه کشور، برای برقراری نسبت میان میراث فرهنگی و نوسازی لازم و واجب است
دکتر حمیدرضا ولیپور، باستانشناس و دانشیار گروه باستانشناسی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان از سال 1389 به عضویت در هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی درآمدهاند و مؤسس گروه باستانشناسی این دانشگاه هستند. از این استاد گرانقدر تألیفاتی گرانبها و متعدد چون «پایگاههای تجاری آغاز عیلامی»، «سنگ لاجورد، کالای تجاری باستان»، « سازمان تولید سفال در دورههای نوسنگی و مسسنگی در دشت تهران»، «درآمدی نظری بر مفهوم تخصصگرایی در مطالعات باستانشناختی» و «نگاهی دیگر به باستانشناسی پیش از تاریخ دشت تهران در پهنه فلات مرکزی ایران» موجود است. روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی گفتوگویی با ایشان ترتیب داده است که شرح آن را در ادامه مطالعه میفرمایید.
- لطفاً معرفی مختصری از خود و شرحی از سیر تحصیلاتی که طی نمودهاید برای مخاطبان ما بیان دارید.
با سلام به مخاطبان شما و سپاسگزاری بابت انجام این گفتوگو، به استحضار میرسانم که اینجانب تحصیلات عالیة خود را از سال 1368 در دانشگاه تهران در رشتة باستانشناسی شروع کردم و مقاطع تحصیلات تکمیلی را نیز در همان دانشگاه به پایان رساندم و در سال 1387 مدرک دکتری خود را کسب نمودم. یک فرصت مطالعاتی ششماهه نیز در آمریکا در مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و دانشگاه پنسیلوانیا در قالب پژوهشگر مدعو و بهعنوان یکی از اعضای هیأت بازنگری کاوشهای باستانشناسی اریخ اشمیت در چشمهعلی شهر ری گذراندم.
- آنطور که مشخص است، گروه باستانشناسی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی را شما پایهگذاری کردهاید. لطفاً به معرفی و بیان تاریخچة این گروه نیز بپردازید. در دانشگاه شهید بهشتی دانشجویان تا چه مقطعی میتوانند در این رشته ادامة تحصیل دهند؟
همانطور که عرض کردم، من در سال 1387 مدرک دکتری خود را از دانشگاه تهران اخذ کردم. یک سال بعد دانشگاه شهید بهشتی فراخوانی برای جذب عضو هیأت علمی و تأسیس گروه باستانشناسی داد. لذا من در این فراخوان شرکت کردم و نهایتاً از بین متقاضیان استخدام، در سال 1389 جذب دانشگاه شهید بهشتی شدم تا گروه باستانشناسی را در این دانشگاه تأسیس کنم. با وجود این که این امکان برای من وجود داشت که در دانشگاههای دیگر نیز جذب شوم، به نظرم رسید که تأسیس گروه باستانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی با رویکرد انسانشناختی و نگاهی جدید در حوزة باستانشناسی ایران، میتواند اثرات بهتری به همراه داشته باشد تا این که به گروهی اضافه شوم که رویکردها و شیوههای علمی خود را دارد. لذا از این موقعیت بسیار استقبال کردم و با همکاری گروه فلسفه و پشتیبانی مسئولان وقت دانشکده و دانشگاه، موفق شدیم این گروه را تأسیس نماییم. منتهی فرآیند تأسیس و تکمیل گروه، هم در زمینه جذب اعضای هیأت علمی و هم در اخذ مجوز از وزارت علوم کاری بسیار سنگین بود، به طوری که این فرآیند حدود سه سال به طول انجامید. نهایتاً پس از جذب دو نفر عضو هیأت علمی، در سال 1393 توانستیم نخستین گروه از دانشجویان خود را در مقطع کارشناسی ارشد جذب کنیم. با تکمیل اعضای هیأت علمی و استقرار گروه در دانشکده، ما در سال 1398 نیز موفق شدیم نخستین گروه از دانشجویان کارشناسی را بپذیریم. بنابراین در حال حاضر در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشجو میپذیریم. امیدواریم که از سال آینده نیز در مقطع دکتری به جذب دانشجو اقدام کنیم. امسال مجوزهای لازم را برای این امر در دانشگاه اخذ کردهایم و امیدواریم که مجوزهای لازم را از وزارت علوم نیز کسب کنیم و در سال 1402 در مقطع دکتری نیز جذب دانشجو داشته باشیم. مخلص کلام این که ما طی ده سال گذشته خوشبختانه توانستیم بهآرامی هم در زمینة گزینش همکاران با دقت و وسواس عمل کنیم، که واقعاً همة آنها از نخبگان باستانشناسی ایران هستند، و هم سعی کردیم با جذب دانشجویان کارشناسی، پایههای لازم را در گروه پیریزی کنیم و چون مقطع ارشد هم داشتیم، فکر میکنیم پس از گذشت حدود هشت سال و با جذب استادان مبرز، شرایط لازم را برای پذیرش و آموزش دانشجو در مقطع دکتری نیز دارا هستیم.
- در صحبتهای خود به رویکرد نو در تأسیس گروه اشاره داشتید. از این منظر تفاوت گروه باستانشناسی دانشگاه شهید بهشتی با سایر گروههای مشابه در دانشگاههای دیگر در چیست؟
باستانشناسی قریب به دو سده است که وارد دنیای علوم شده است و بهعنوان یک علم نوپدید شناخته میشود. در واقع یکی از جوانترین علوم دنیا محسوب میشود. باستانشناسی به گذشتة انسان مرتبط است. این دانش انسان گذشته را در ابعاد مختلف زیستی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و حتی زیستبومشناسی انسانی بر اساس مدارک مادی و فرهنگی بهجایمانده از وی مطالعه میکند و مورد بررسی قرار میدهد. پس هر آنچه مربوط به انسان در گذشته است، موضوع مطالعة باستانشناسی است. شما مستحضر هستید که تاریخ نیز موضوعی مشابه دارد، منتهی تاریخ متکی بر متن است و بهعبارت دیگر، حوزه مطالعه تاریخ از بعد زمانی تا آن بخش از گذشته میرسد که متن و نوشتار و تاریخ مکتوب وجود دارد. این در حالی است که جنس انسان، تاریخی در حدود دو و نیم میلیون سال دارد. از این میزان، چیزی قریب به چهار یا پنج هزار سال آن در مناطق معدودی از دنیا، انسان وارد دوران تاریخی میشود و از این جا برای دانش تاریخ موضوعیت مطالعه دارد. باقی این مقدار، از زمانی که متن در آن وجود ندارد، دوران پیش از تاریخ است که منحصرا توسط دانش باستانشناسی مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد. به عبارت دیگر، اساس کار باستانشناسی بر مدارک مادی استوار است که از انسان گذشته بر جای مانده است که امروزه از آن بهعنوان فرهنگ مادی یا میراث فرهنگی یاد میکنیم. بنابراین، علم باستانشناسی با موضوعات بسیار متنوعی از انسان روبهرو است و بر این اساس در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی دنیا، باستانشناسی -اگرچه دارای ساختار و فلسفه وجودی کاملاً منسجم و منحصر به خود است- با رویکردهای مختلفی شکل گرفته است. آثار باستانی دارای لایههای شناختی در وجوه مختلف هنری، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و ... است. بنابراین، در برخی از دانشگاهها و مراکز علمی، باستانشناسی با هنر یا تاریخ یا علوم اجتماعی پیوند خورده است. رویکرد ما در دانشگاه شهید بهشتی از زاویة علوم اجتماعی و انسانشناسی است و باستانشناسی را شاخهای از علوم اجتماعی دانستهایم. در این راستا، نخستین کاری که از بدو تاسیس گروه انجام دادیم، اعمال این رویکرد در دروس و برنامه درسی بود. بنابراین، پس از سی سال در ایران که واحدهای درسی هیچ تغییری نکرده بود، ما 60% از واحدهای درسی را برای اولین ورودی دانشجویانی که جذب کردیم تغییر دادیم و برای اولین بار واحدهایی را وارد دورة ارشد باستانشناسی کردیم که در ایران بیسابقه بود. از این طریق، نشان دادیم که ما رویکردی نو داریم، و از این طریق نظام درسی ما با حوزه علوم اجتماعی و بهویژه با علم انسانشناسی پیوستگی بیشتری پیدا کرد. ضمنا در تدوین واحدهای درسی ضرورت و اهمیت پرداختن به پژوهشهای بینارشتهای در باستانشناسی نیز مورد توجه قرار گرفت. در زمینه دروس دوران کارشناسی نیز همین اقدام را انجام دادیم. ما خوشبختانه توانستیم بهطور کامل دروس مقطع کارشناسی را مورد بازبینی قرار دهیم. در این راستا، با توجه به عرایضی که در ابتدا داشتم، برای نخستین بار بیست واحد درسی را بهعنوان بستههای اختیاری تعریف کردیم. در این بستههای اختیاری، دانشجویان ما میتوانند به دانشکدة زمینشناسی بروند و دروسی را که مرتبط با مباحث مربوط به جنبههایی از زمینشناسی و جغرافیا است اخذ و مطالعه کنند. همچنین آنها میتوانند بستهای را در دانشکدة معماری انتخاب کنند و مباحث مرتبط با معماری را فرا بگیرند. میتوانند به دانشکدة علوم زیستی بروند و در حوزة زیست گیاهی یا زیست جانوری بسته اختیاری خود را بگذرانند. بهعبارت دیگر، آنچه امروزه در باستانشناسی بسیار مهم است، بحث مطالعات بینارشتهای است که در واحدهای درسی خود اعمال کردهایم و رویکرد انسانشناسی را نیز در برنامه درسی در پیوستگی با دروس مقاطع تحصیلات تکمیلی اعمال نمودهایم. بهعبارت دیگر، فکر میکنیم این نهالی که کاشتهایم، در سالیان پیش رو حتماً به بار خواهد نشست و میتواند افق و جایگاهی نو در باستانشناسی ایران باز کند. امیدواریم که در باستانشناسی ایران نیز از دیدگاه انسانشناختی و جامعهشناختی به موضوعات و مسائل مرتبط با انسان و گذشته او نگریسته شود و دانشجویانی تربیت کنیم که بتوانند با این رویکرد در پژوهشهای باستانشناسی فعالیت کنند.
- زمینة مورد علاقة خود شما نیز باستانشناسی اجتماعی است و مقالاتی نیز در این مورد دارید. توضیح مختصری در مورد فعالیتهای پژوهشی خود در این زمینه نیز بیان بفرمایید. به کدام مطالعه و پژوهش خود بسیار علاقهمند هستید؟
به باستانشناسی اجتماعی اشاره نمودید. وقتی در دوران کارشناسی ارشد در تلاش بودم که پایاننامة خود را بنویسم، موضوع مطالعات بازرگانی در دورانی از تاریخ ایران که آن را با نام «آغاز شهرنشینی» میشناسیم، برای من بسیار جذاب بود. لذا میخواستم مبادلات بازرگانی را که بین مناطق و سرزمینهای مختلف در این دوران وجود دارد مورد مطالعه قرار دهم. در همین مطالعات بود که متوجه شدم موضوع بازرگانی را میتوانم با دو رویکرد یا حوزه تمرکز مورد پژوهش قرار دهم: یکی حوزه اقتصادی است که اساساً بازرگانی را صرفاً یک فعالیت اقتصادی قلمداد کنم و آن جنبهها را مطالعه کنم، و دیگری رویکرد اجتماعی به موضوع مبادلات در باستانشناسی است. طی بررسیها و مطالعاتم متوجه شدم که اصولاً برای آن برهة زمانی که آن را «پیش از تاریخ» مینامیم، باید با رویکرد اجتماعی به مبادلات بازرگانی نگریست. زیرا بازرگانی یکی از انواع یا جنبه های مبادلاتی است و ممکن است جنبههای دیگری چون جنگ، نفوذ، روابط و تعاملات اجتماعی، مذهبی یا سیاسی در انتقال مواد فرهنگی بین جوامع نقش داشته باشد. به همین علت، عنوان مبادلات را بهجای اصطلاح صرفا بازرگانی انتخاب کردم تا بتوانم جنبههای اجتماعی را نیز در مطالعاتم در نظر بگیرم. این رویکرد سبب شد که در یک دورة زمانی، هم بهخاطر پایاننامه و هم بهدلیل اطلاعاتی که کسب کردم، حوزۀ مطالعاتی من به سمت مبادلات بازرگانی و مباحث مرتبط با فعالیتهای این حوزه در ایران معطوف شود. چندین مقاله در این زمینه نوشتم که «پایگاههای تجاری آغاز ایلامی»، «ماهیت مبادلات بازرگانی در پیش از تاریخ» و «درآمدی بر باستانشناسی اجتماعی» از آن دستهاند. این قبیل پژوهشها موجب توجه و تمایل بیشتر من به جنبههای اجتماعی در مطالعات باستانشناسی شد. بعدها که وارد دورة دکتری شدم، این نوع نگاه به موضوعات در باستانشناسی من را به سمت مطالعة ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع فلات مرکزی ایران در هزارههای چهارم و پنجم پیش از میلاد سوق داد. لذا موضوعاتی چون تطور فرهنگی، تطور اجتماعی و تطور اقتصادی جوامع سبب شد که من مطالعات خود را در این حوزه ادامه دهم. طی این سالیان نیز در پژوهشهای میدانی شرکت کردم و سرپرستی یا عضویت در کاوشهای باستانی را در کارنامه خود دارم. بهطور مشخص، علاوه بر عضویت در پژوهشهای میدانی متعدد، سرپرستی هفت فصل از کاوشهای باستانشناسی را در مناطق مختلفی چون خوزستان، زنجان و کردستان بر عهده داشتهام. امیدوارم در سالیان پیش رو بتوانم نتایج نهایی این پژوهشها را منتشر کنم.
- کمی در مورد باستانشناسی صحبت کنیم. چالشهای یک باستانشناس یا یک دانشجوی باستانشناسی در برهة کنونی چه چیزهایی است؟ آیا از نظر امکانات برای فعالیتهای میدانی با مشکل و چالش خاصی روبهرو هستید؟ علاوه بر این، ظرفیتهای باستانشناسی ایران را چگونه میبینید؟
اجازه بفرمایید من از این فرصت استفاده کنم و مقداری راجع به کشور عزیزمان، ایران، و فعالیتهای باستانشناسی مرتبط با آن صحبت کنم. ما در سرزمینی زندگی میکنیم که با بسیاری از دیگر سرزمینها متفاوت است. بسیاری از مردم ما نمیدانند کجا زندگی میکنند و پا روی چه خاکی گذاشتهاند. این خاک مالامال از تاریخ و فرهنگ و هنر است. هزاران و میلیونها گروه و جامعۀ انسانی در این مرز و بوم زیست کردهاند. لذا شاید شما نتوانید نقطهای از فلات ایران را بیابید که محل زیست انسان نبوده باشد. سرزمین ایران از نظر زیستمحیطی بسیار متنوع است و این سبب شده است که ما با تنوع فرهنگی بینظیری روبهرو باشیم. وقتی به مصر باستان مینگرید، متوجه میشوید که این سرزمین تنها دو جغرافیا دارد: یک جغرافیای خشک و لمیزرع که کویر و صحرا است و یک جغرافیای دیگر در حوزة رود نیل که خاکی حاصلخیز دارد. در مصر، فرهنگ مصری با تمام عظمتی که دارد، دارای شاخصهایی است که با پیدا کردن کوچکترین شیء مرتبط با آن، میتوانید به وضوح به مصری بودن فرهنگ آن سازه یا شیء پی ببرید و برچسب فرهنگ مصری بر روی آن بزنید. اما در ایران وضعیت مواد فرهنگی باستانی چنین نیست. در ایران هر منطقه ویژگیهای فرهنگی خود را دارد و روند تحول فرهنگ در آن متفاوت از دیگر مناطق جغرافیایی و فرهنگی ایران است. بده بستانها و برهمکنشهای فرهنگی نیز وجود دارد. جنگ و مهاجرت نیز در طول تاریخ چندهزارساله بر این روند اثر گذاشته است. از این رو، شاید جایی را در دنیا پیدا نکنید که این پتانسیل باستانشناسی فلات ایران را داشته باشد؛ فلات ایران از این منظر بسیار متنوع است. بنابراین هر گوشه از آن نیز جذابیتهای خاص خود را دارد. لذا دانشجویان باستانشناسی که میخواهند در ایران کار کنند، میدانند که اگر حوزة مطالعات خود را شرق ایران انتخاب کنند، وارد فضای مطالعاتی خاصی میشوند و اگر بخواهند در زاگرس مرکزی کار کنند، حوزة دیگری در پیش دارند. شمال و جنوب غرب و دیگر حوزهها نیز هر کدام شاخصههای فرهنگی خود را دارند. این یکی از آن ویژگیهای مهم است. به همین خاطر است که باستانشناسان ایران حتی ممکن است بتوانند در یک حوزة جغرافیایی مشخص در یک موضوع خاص سالها فعالیت کنند و در همان یک مورد متخصص شوند و اینگونه نیست که یک فرد بتواند متخصص باستانشناسی ایران در تمام حوزهها باشد.
دانشجویان ما نیز چالشهای بسیاری دارند. ما در ایران نزدیک به دو میلیون محوطة باستانی داریم و احتمالا دوبرابر آن نیز محوطههایی هستند که هنوز شناسایی یا ثبت نشدهاند. از این رو شاید اگر حتی هزاران نفر باستانشناس داشته باشیم که در حوزههای مختلف مرتبط با باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران کار کنند، باز هم تعداد آنها کم است. حوزههای مختلفی چون معرفی، مطالعه و گردشگری وجود دارد و هر لحظه نیز باستانشناسان به محوطههای باستانی نو برخورد میکنند. کشور ما نیاز به کارشناس باستانشناس دارد تا در تمام این حوزهها حضور فعال داشته باشد، اما در عمل اینگونه نیست و آنطور که شایسته است، در کشور ما جایگاه باستانشناسی شناخته نشده است. متأسفانه فارغالتحصیلان ما عمدتاً در حرفهها و مشاغلی فعالیت میکنند که به باستانشناسی یا حوزه میراث فرهنگی ارتباطی ندارد. مرکز باستان شناسی ایران، که پس از انقلاب به نام سازمان و اکنون وزارت میراث فرهنگی شناخته میشود و علیالقاعده میبایست خانه اول فارغالتحصیلان باستانشناسی باشد، متأسفانه کمترین تعداد باستانشناس را جذب نموده یا می نماید، به طوری که افراد غیرمتخصص سکان امور آن را بر عهده گرفتهاند. علاوه بر وزارت میراث فرهنگی، زمینه فعالیت و اشتغال فارغالتحصیلان باستانشناسی در سرزمینی که باستانی بودن و تاریخی بودن صفت اصلی آن است، بسیار فراوان است. بهعنوان نمونه، ما و همکاران باستانشناس دنبال این موضوع هستیم که دو واحد درسی در یکی از مقاطع تحصیلی در مدارس به باستانشناسی ایران اختصاص داده شود، چرا که همانطور که عرض کردم، ایران از این منظر با سایر نقاط دنیا متفاوت است و لذا تمام مردم باید از کودکی با ویژگیهای تاریخی، فرهنگی و باستانی ایران آشنایی پیدا کنند. لازمه این امر نیز آموزش اهمیت باستانشناسی و میراث فرهنگی از همان ابتدا است تا در آینده تمام مردم ایران سفیران فرهنگی این سرزمین باشند و از آثار باستانی و تاریخی خود حفاظت و مراقبت کنند. وضعیتی که امروز در کشور در حوزه کندوکاو و قاچاق آثار باستانی داریم، فاجعهبار و وحشتناک است. افرادی با خیالات واهی پیدا کردن گنج تمام محوطههای باستانی را زیر و رو میکنند، در حالی که لایه به لایه این محوطهها مملو از اطلاعات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و مذهبی است که متأسفانه با کاوش های قاچاق در حال نابودی است و همگان نظارهگر این فاجعه هستند. این مسأله ناشی از عدم آگاهی تاریخی است. بنابراین بسیار مهم است که تعداد زیادی از فارغالتحصیلان باستانشناسی در امر آموزش کودکان و نوجوانان در مدارس کشور به فعالیت مشغول شوند.
نمونة دیگر، شهرداریها و دستگاههای اجرایی و عمرانی کشور است که لازم است کارشناسان باستانشناسی در این مراکز و در حوزه فعالیتهای گسترده آنها حضور جدی و فعال داشته باشند. در وزارت مسکن و شهرسازی و شهرداریها، بافتهای تاریخی و فرهنگی را با عنوان «بافتهای فرسوده» معرفی مینمایند. نمیدانم برای بار نخست این اصطلاح توسط کدام فرد یا نهاد پیشنهاد شده و به تصویب رسیده است. این عنوان با کجسلیقگی و ناآگاهی تاریخی انتخاب شده است. اینها بافتهای تاریخی/ فرهنگیاند، نه فرسوده! در این بافتها، تاریخ و فرهنگ، نهادهای اجتماعی و فرهنگی، خاطرات جمعی و، از همه مهمتر، هویت سکونتی، قومی و ملی جوامع بهشکلی کاملا پویا زنده و نهفته است. چگونه میتوانیم این بافت ها را فرسوده بنامیم و با کلنگ نادانی به تخریب آنها بپردازیم؟! این که ما چگونه با این بافتهای فرهنگی برخورد می کنیم، بسیار مهم است و حتماً در شهرداریها باید کارشناسان باستانشناسی حضور داشته باشند تا اجازه ندهند هویتهای شهری، معماری تاریخی و کوچهها و محلههای مملو از فرهنگ و تاریخ ما توسط سوداگران بیهویت، بهنام توسعه و تجدد نابود شوند. ببینید در دنیا چگونه از هویتهای تاریخی و شهری خود در برابر تجددگرایی محافظت میکنند و چگونه تاریخ و توسعه و نوسازی را به هم گره زدهاند. برای نمونه، به شهر فیلادلفیا در آمریکا بنگرید؛ این شهر در حدود دویست تا سیصد سال قدمت دارد و اولین پایتخت آمریکا بوده است. در این شهر خانههای 150 تا 200 ساله بیشماری وجود دارند که مردم در آنها زندگی یا فعالیت تجاری میکنند. ببینید در بافتهای تاریخی و قدیمی شهر، آیا اجازه میدهند که حتی یک آجر از این خانهها بدون اجازه بیرون بیاید؟! آیا مالکان این بناها، اجازة تخریب یک ساختمان صدساله را دارند؟! ملاحظه بفرمایید که چهقدر سختگیرانه از هویت شهری محافظت میشود. این مسأله به این برمیگردد که این بافتها جزئی از هویت تاریخی آنها تلقی میشود و حریم آنها به کل شهر تعلق دارد و افراد، ولو مالک عرصه یک ملک اختصاصی باشند، حق تعرض یا آسیب به حریم و هویت شهری ندارند. این در حالی است که ما در کشوری زندگی میکنیم که برخی شهرها قدمت چندهزارساله دارند، مانند شوش، یزد، اصفهان و شیراز. متأسفانه ما بهنام نوسازی بلایای سهمگینی بر سر این بافتها آوردهایم. عمران و توسعه حتماً لازم است، اما اینها در برابر هم نیستند و ما باید اینها را به هم مرتبط کنیم. این امر وظیفة کارشناسان آشنا با میراث فرهنگی، به ویژه باستانشناسان، معماران، مرمتگران و تاریخدانان است که لازم است در فعالیتهای نوسازی کشور در کنار مهندسان عمرانی همچون سدسازان و راهسازان حضور داشته باشند تا به محوطههای تاریخی و باستانی آسیبی نرسد. اگر در کشور ما به این نگاه برسیم که آثار تاریخی ما، که آثار فرهنگی ما هستند، بسیار مهماند و تکتک ما وظیفة حفاظت از آثار نیاکانمان را داریم و مسئول هستیم که آنها را به نسلهای آینده انتقال دهیم، آن زمان است که فهم جایگاه رفیع باستانشناسی در کشور باستانی ایران حاصل خواهد شد. کارشناسان ما در حوزههای مختلف میتوانند مشارکت داشته باشند و گذار از سنت به تجدد را میتوانیم به بهترین وجه پیش ببریم تا میزان غنای فرهنگی خود را حفظ کنیم و در کنار آن به نوسازی نیز برسیم.
- اگر سخنی مغفول مانده است، بفرمایید.
این روزها حال ما باستانشناسان اصلاً خوب نیست. همان طور که عرض کردم، وضعیت محوطههای باستانی ما اصلاً در سلامت نیست. جسته و گریخته میبینیم عدهای از مدیران و تصمیم گیران به دنبال این هستند که در این تخریب وحشتناکی که در محوطههای باستانی ما در حال وقوع است، تسهیل ایجاد کنند. این امر با لوایح و دستورالعملهایی که تصویب میشود در حال رخ دادن است. من شدیداً نگران میراث فرهنگی کشور هستم. امیدواریم تمام کسانی که در این سرزمین در حال زندگی هستند، آگاه شوند که که ذرهذرة خاک این مرز و بوم مملو از فرهنگ و تاریخ و تمدن است. مردم ما باید بدانند کجا زندگی میکنند و بدانند همة ما مسئولیتی سنگین در حفاظت و حراست از این سرزمین داریم. امیدوارم روزی برسد که ما به اهمیت باستانشناسی در ایران پی ببریم. باستانشناسی علمی بینظیر است. شاید بتوان گفت آنچه باستانشناسی در اذهان ملل ایجاد میکند امری بدیع و شگفتانگیز است. باستانشناسی ذهنهای آگاه، تاریخمند و جستوجوگر را تا مرزهای انسان بودن ما به عقب برده است و نسبت انسان معاصر و مدرن را با خود و گذشتهاش دچار دگرگونی شگرفی نموده است. باستانشناسان در تلاش هستند که لایهلایه پررمز و راز زندگی انسان تاریخی و زمانمند را رمزگشایی کنند و روشن سازند انسان از کجا به این جا رسیده است.
نکته دیگری که لازم می دانم به آن اشاره نمایم، موضوع میراث بشری است. میدانیم امروزه مفهومی با عنوان «میراث مشترک بشریت» وجود دارد. در واقع در جهان امروز تلقی که از آثار تاریخی و باستانی در جایجای کره خاکی وجود دارد، جهانی بودن آنها است. این تلقی دارای یک رویکرد و نگاه مشترک به میراث بشریت است. امروزه گفته میشود آثار باستانی تنها میراث منحصر و مربوط به یک ملت خاص نیست، بلکه میراث مشترک بشریت است. هر پیشرفتی که انسان در طول این دو و نیم میلیون سال گذشته در حوزه فرهنگی انجام داده است، بخشی از میراث مشترک فرهنگی همه ما است. از اولین تلاشها برای ساخت ابزار، استقرار و سکونت در غارها و پناهگاهها تا یکجانشینی و استقرار در روستاها و شهرها، اکنون بهعنوان میراث مشترک بشریت شناخته میشود. مایلم به استحضار مخاطبان این گفتوگو برسانم که ایران، بهعنوان یک سرزمین تاریخی، خاستگاه بسیاری از این نخستین فعالیتها و دستآوردهای بشری بوده است. در حوزة اهلیسازی حیوانات و گیاهان، ما یکی از کانونهای اصلی امر بودهایم. نخستین فعالیتها در حوزة روستانشینی در فلات ایران رخ داده است و ما میدانیم که یکی از کانونهای روستانشینی ایران است. سرزمین ما یکی از کانونهای اصلی شهرنشینی نیز بوده است. همچنین یکی از مراکز اصلی شکلگیری حکومت بوده است. بسیاری از فناوریهای صنعتی و معیشتی نظیر سفالگری، فلزگری، منسوجات و نظایر آن در این سرزمین برای نخستین بار اتفاق افتاده است. در واقع آنچه در جهان امروز با عنوان صنعت شناخته میشود، در معدود نقاطی در دنیا، از جمله ایران، با ذوب فلز پایهگذاری شده است. لذا ما باید بدانیم که در آنچه امروزه با عنوان تمدن جهانی شناخته میشود، نقشی بسیار تعیینکننده داشتهایم. اگر فرزندان ما در این مملکت بدانند که در کجا مشغول زندگیاند و ما چهقدر در ساخت تمدن بشری نقش داشتهایم، آنگاه متوجه میشوند که بر شانههای هر کدام از ما چه بار مسئولیت سنگینی وجود دارد و چگونه میتوانیم باز هم به جایی برسیم که در ساخت تمدن بشری جدید نقشآفرینی بکنیم. امیدوارم این اتفاق رخ دهد و ما با نگرش و بصیرتی که به گذشته و هویت ایرانی پیدا میکنیم، در ساخت تمدن جدید خود و تمدن بشری به نقشآفرینی ادامه دهیم. ملتی که تاریخ و گذشته خود را نشناسد و فهم و درک آن برایش مهم نباشد، در دهکده جهانی نیز حرفی تازه برای گفتن و جایگاهی شایسته برای دیده شدن و شنیده شدن نخواهد داشت. بنابراین، امیدوارم تاریخ و باستانشناسی در ایران در جایگاهی که شایسته آن است قرار گیرد و اهمیت آن برای تصمیمسازان و تصمیمگیران روشن شود.
در پایان لازم میدانم از روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی و مجریان این گفتوگو سپاسگزاری نمایم.
مصاحبه: طنین زاهدی کیا؛ دانش آموخته دوره کارشناسی رشته حقوق